شاه نعمتالله ولی:جامع مجموع اسما آدم است لاجرم او روح جمله عالم است
❈۱❈
جامع مجموع اسما آدم است
لاجرم او روح جمله عالم است
عقل اول درهٔ بیضا بود
صورت و معنی ز جد ما بود
❈۲❈
آدمی معنی است عقل کل به نام
جملهٔ عالم از او یابد نظام
حضرت مبدا چو او را آفرید
مبدا مجموع عالم شد پدید
❈۳❈
علم اجمالیست او را از قضا
لاجرم لوح قضا خوانیم ما
نفس کلیه از او حاصل شده
این و آن با یکدگر واصل شده
❈۴❈
مرد و زن یعنی نفوس و هم عقول
فرع ایشانند این هر دو اصول
نفس کل یاقوتهٔ حمرا بود
این کسی داند که او از ما بود
❈۵❈
بعد از این هر دو طبیعت گفته اند
در این معنی بحکمت سفته اند
علم تفصیلی ز لوح دل بخوان
جامع علم قدر باشد چنان
❈۶❈
آن گهی باشد هیولا یاد دار
صورتی خوش بر هیولائی نگار
هر دو با هم جسم کلّی خوانده اند
خوش حکیمانه سخنها رانده اند
❈۷❈
عرش اعظم تخت الرّحمن بگو
الرحیم از کرسی اعلا بجو
سقف جنت عرش کرسی زمین
خوش جنانی باشد ار یابی چنین
❈۸❈
بندگی سید هر دو سرا
این چنین فرمود ما را از خدا
هفت افلاکند نیکو یاد دار
کوکب هر یک به هر یک می شمار
❈۹❈
چون زحل چون مشتری مریخ هم
آفتاب و زهره همچون جام جم
با عطارد ماه خوش سیما بود
نیست پنهان این سخن پیدا بود
❈۱۰❈
چار ارکان مخالف بعد ازاین
معدنست و پس نبات ای نازنین
باز حیوان آنگهی جن ای پسر
نیک ترتیبی است نیکو می نگر
❈۱۱❈
در زمین و آسمان باشد ملک
روز و شب خیرات می باشد ملک
آخر ایشان همه انسان بود
گر چه انسان اول ایشان بود
❈۱۲❈
معنیش اول ، به صورت آخر است
روح باطن ، جسم پاکش ظاهر است
جامع مجموع اسما او بود
جمله می دان کاین جعل نیکو بود
❈۱۳❈
روشنست و دیده ام در آینه
می نماید نور او هر آینه
از وجودش یافته عالم نظام
بلکه جان عالم است او والسلام
کامنت ها