شاه نعمتالله ولی:آن یکی کوزه ای ز یخ برداشت کرد پر آب یک زمان بگذاشت
❈۱❈
آن یکی کوزه ای ز یخ برداشت
کرد پر آب یک زمان بگذاشت
چون هوا ز آفتاب گرمی یافت
گرمیش بر وجود کوزه بتافت
❈۲❈
آب شد برف و کوزه شد با آب
اسم و رسم از میانه شد دریاب
اول ما چو آخر ما شد
قطره دریاست چون به دریا شد
❈۳❈
قطر و بحر و موج و جو آبند
عین ما را به عین ما یابند
نقد گنجینه ای قدم مائیم
گرچه موجیم عین دریائیم
❈۴❈
آب در هر قدح که جا گیرد
در زمان رنگ آن انا گیرد
گر نه آبست اصل گوهر چیست
جوهر گوهر منور چیست
❈۵❈
همه عالم چو گوهری دریاب
عین او بین و جوهری دریاب
چیست عالم به نزد درویشان
پرده دار حقیقت ایشان
❈۶❈
آن حقیقت که اول همه اوست
صورتش عالمست و معنی دوست
گنج و گنجینه و طلسم نگر
صفت و ذات بین و اسم نگر
کامنت ها