شاه نعمتالله ولی:تو منی من تو ام ، توئی بگذار بشنو از من تو هم دوئی بگذار
❈۱❈
تو منی من تو ام ، توئی بگذار
بشنو از من تو هم دوئی بگذار
چیست نقش خیال ما و توئی
همچو خوابیست این خیال دوئی
❈۲❈
آفتابست و عالمش سایه
سایه روشن به نور همسایه
عین اول یکیست تا دانی
عین اول سزد اگر خوانی
❈۳❈
جام گیتی نماش می خوانند
اصل مجموع عالمش دانند
عاشقان از شراب او مستند
همه عالم به نور او هستند
❈۴❈
باطنش آفتاب ظاهر ماه
ما محبیم و او حبیب الله
آبروئی ز عین دریا جو
سر درّ یتیم از ما جو
❈۵❈
نظری کن که نور دیدهٔ ماست
آنه عالم به نور خود آراست
گنج و گنجینه و طلسم نگر
صفت و ذات بین و اسم نگر
❈۶❈
مظهر اسم اعظمش خوانم
بلکه خود اسم اعظمش دانم
اسم اعظم طلب کن از کامل
زان که کامل بود بدان فاضل
❈۷❈
سید عالمست و ما بنده
بنده در خدمت است پاینده
نظری به حال ما فرمود
گنج اسما به ما عطا فرمود
❈۸❈
در گنجینهٔ قدم بگشود
نقد آن گنج را به ما بنمود
آفتابست و ماه خوانندش
پادشاه و سپاه خوانندش
❈۹❈
اول انبیاء و آخر اوست
باطن اولیا و ظاهر اوست
همه عالم طفیل او باشد
روح قدسی ز خیل او باشد
❈۱۰❈
باد بر آل او درود و سلام
بر همه تابعان او به تمام
کامنت ها