شاه نعمتالله ولی:صفت و ذات بین و اسم نگر گنج و گنجینه و طلسم نگر
❈۱❈
صفت و ذات بین و اسم نگر
گنج و گنجینه و طلسم نگر
در چنین بحر بیکرانه در آ
نظری کن به عین ما در ما
❈۲❈
جامی گیتی نما به دست آور
مظهر حضرت خدا بنگر
نقطه اصل گر چه ما دانی
هفت هیکل به ذوق برخوانی
❈۳❈
آینه صد هزار می شمرد
در همه آینه یکی نگرد
خواه تنها و خواه ناتنها
گر بود با خدا بود همه جا
❈۴❈
گوشهٔ چشم سوی او دارد
نقش او در خیال بنگارد
در گلستان اگر گلی چیند
شیشهٔ پر گلاب را بیند
❈۵❈
گر خرد را فروشد آن عاقل
نشود از خدای خود غافل
جزو و کل را باعتبار سپار
کاعتباریست جزو و کل ای یار
❈۶❈
جز خدا را احد نمی گوئیم
از احد جز خدا نمی جوئیم
در دو آئینه رو نمود آن یک
دو نماید یکی بود بی شک
❈۷❈
غرق آبند عالمی چو حباب
ظاهرش ساغر است و باطن آب
سایهٔ او به ما چو پیدا شد
از من و تو دوئی هویدا شد
❈۸❈
اصل و فرعی به همدگر پیوست
هست پیوند ما به او پیوست
سخن عارفان از او باشد
لاجرم قولشان نکو باشد
❈۹❈
او به او دیده می شود ای دوست
نظری گر کنی چنین نیکوست
نور رویش به چشم ما بنمود
چون بدیدیم نور او ، او بود
❈۱۰❈
احدی آمده کمر بسته
میم احمد به تخت بنشسته
کامنت ها