شاه نعمتالله ولی:گوهر ار جوئی در این دریا بجو سر آن درّ یتیم از ما بجو
❈۱❈
گوهر ار جوئی در این دریا بجو
سر آن درّ یتیم از ما بجو
نقد گنج کنت کنزاً را طلب
هر چه می خواهی بیا از ما طلب
❈۲❈
ساقی مستیم و جام می به دست
می خورند از جام ما رندان مست
ملک میخانه سبیل ما بود
آید اینجا هر که او ز اینجا بود
❈۳❈
هر کجا رندی است ما را محرم است
هر کجا جامی است با ما همدم است
صورت ما مظهر معنی ماست
این و آن ، دو شاهد دعوی ماست
❈۴❈
علم وجدانی است علم عارفان
علم اگر خوانی چنین علمی بخوان
قول ما صدیق تصدیقش کند
آن محقق نیک تحقیقتش کند
❈۵❈
تا ننوشی می ندانی ذوق می
تا نگردی وی نیابی حال وی
مستم و خورده شراب بی حساب
هر که بیند گویدم خورده شراب
کامنت ها