شاه نعمتالله ولی:کثرت و وحدت که می گوئی چنان اعتبار عقل باشد این و آن
❈۱❈
کثرت و وحدت که می گوئی چنان
اعتبار عقل باشد این و آن
علم و عقل و زهد من بر باد رفت
غیر یاد او مرا از یاد رفت
❈۲❈
در خرابات فنا افتادهام
سر به پای خم می بنهادهام
موج و دریا نزد ما باشد یکی
هر دو یک آبند آن یک بی شکی
❈۳❈
یک مسمی باشد و اسما هزار
آن یکی در هر یکی خوش می شمار
جامی از می پر زمی بستان بنوش
این چنین می شادی رندان بنوش
❈۴❈
قطره و موج و حباب از ما بجو
یک حقیقت از همه اشیا بجو
دل به دریا ده که صاحبدل توئی
وز وجود بحر و بر حاصل توئی
❈۵❈
روح ما از نور اعظم نور یافت
وز وجود آل او منشور یافت
از خلافت خلعتی انعام کرد
نعمتاللّه او مرا خوش نام کرد
❈۶❈
گنج اسما بر سر عالم فشاند
هر یکی بر مسند وحدت نشاند
هر که بینی غرقهٔ دریای اوست
عالمی سرگشتهٔ سودی اوست
❈۷❈
ای که گوئی باشد این رشته دو تو
باشد آن یک تو ولی بی ما و تو
آینه روشن کن ای جان پدر
در همه آئینه او را می نگر
❈۸❈
هر که آن یک را نبیند در همه
کور باشد نزد بینا بر همه
نور روی او به نور او ببین
دیده ای از وی طلب نیکو ببین
❈۹❈
خوش خیالی نقش بسته در نظر
در خیال او جمالش می نگر
یک شرابی نوش کن از جامها
ساقئی را می نگر در جامها
❈۱۰❈
عارفان را می رسان از ما سلام
صد سلام از ما به یاران والسلام
کامنت ها