شاه نعمتالله ولی:نقشبندی نقش خوبی بسته بود خاطرش با نقش خود پیوسته بود
❈۱❈
نقشبندی نقش خوبی بسته بود
خاطرش با نقش خود پیوسته بود
با خیال خویش ذوقی داشتی
هر زمان نقشی ز نو بنگاشتی
❈۲❈
موم بودی مایهٔ نقاشیش
نقش ها می بست با اوباشیش
هرکه او نقش خوشی می ساختی
می شکستی باز و می انداختی
❈۳❈
نقش اعیانند و موم اینجا وجود
در وجود عام نقاشی نمود
جمله از بسط وجود عام اوست
هرچه ما داریم جود عام است
❈۴❈
نقشبندی بین و نقاشی نگر
باده نوشی ذوق اوباشی نگر
خاص و عام اینجا دو نوعند از وجود
در ظهور آن یک دوئی ما را نمود
❈۵❈
نقش با نقاش خود پیوسته اند
در ازل این عهد با خود بسته اند
نقش می بندد به صد دستان نگار
هست نقاشی نقش صد هزار
❈۶❈
نقش نقاشیست هر صورت که هست
این چنین نقش خوشی دیگر که بست
ما بر آب دیده نقشی بسته ایم
با خیال خویش خوش پیوسته ایم
❈۷❈
خوش خیالی نقش می بندد مدام
حسن او بر دیدهٔ ما والسلام
کامنت ها