شاه نعمتالله ولی:آن کیست که سر مست به بازار بر آمد آن جان جهان است
❈۱❈
آن کیست که سر مست به بازار بر آمد
آن جان جهان است
صد بار فرو رفت و دگر بار بر آمد
تا هست چنان است
❈۲❈
خورشید در آئینهٔ مه کرد نگاهی
آن نور پدید است
در دور قمر آن مه انوار برآمد
بنگر که عیان است
❈۳❈
سردار شد و هم سر و دستار بینداخت
در پای حریفان
رندی که چو منصور بر این دار برآمد
سردار جهان است
❈۴❈
در کوی خرابات مغان خوش گذری کرد
آن شاهد سرمست
فریاد ز خمخانه و خمار برآمد
کاین کوی مغان است
❈۵❈
در آینه بنمود جمال و چه جمالی
دیدیم به دیده
از بتکدهای آن بت عیار برآمد
جانم نگران است
❈۶❈
عالم همه مستند ز یک خم شرابی
ما نیز چنانیم
اندک نشد آن باده و بسیار برآمد
ساقیش فلان است
❈۷❈
این گفتهٔ مستانهٔ سید چو شنیدی
از ذوق بخوانش
نقدی است که از مخزن اسرار برآمد
آن گنج روان است
کامنت ها