شهریار:زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها مستم از ساغر خون جگرآشامیها
❈۱❈
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگرآشامیها
بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها
❈۲❈
بخت برگشته ما خیره سری آغازید
تا چه بازد دگرم تیرهسرانجامیها
دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت
ساختم این همه تا وارهم از خامیها
❈۳❈
تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه گمنامیها
نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها
❈۴❈
باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن
خرم از عیش نشابورم و خیامیها
شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی
تا که نامت نبرد در افق نامیها
کامنت ها