گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شهریار:نالد به حال زار من امشب سه تار من این مایه تسلی شب های تار من

❈۱❈
نالد به حال زار من امشب سه تار من این مایه تسلی شب های تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار جز ساز من نبود کسی سازگار من
❈۲❈
در گوشه غمی که فراموش عالمی است من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و ناله سه تار شب تا سحر ترانه این جویبار من
❈۳❈
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه یادش به خیر خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای ماهی که آسمان بربود از کنار من
❈۴❈
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود ای مایه قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من
❈۵❈
از چشم خود سیاه دلی وام میکنی خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان بیدار بود دیده شب زنده دار من
❈۶❈
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمر در شرار محبت گداختم تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
❈۷❈
جز خون دل نخواست نگارندهٔ سپهر بر صفحهٔ جهان رقم یادگار من
زنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من
❈۸❈
در بوستان طبع حزینم چو بگذری پرهیز نیش خار من ای گلعذار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود جز گوهر سرشک در این شهریار من

فایل صوتی گزیدهٔ غزلیات غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

مهدی صمدزاد
2012-01-03T14:21:44
با درود فراوان بر شما،به نظر حقیر در مصراع آخر غزل می‌باید باید نوشت « جز گوهر سرشک در این شهر، یار من ». در متن فعلی « شهر » به « یار » چسبانده شده که از نظر معنایی درست به نظر نمی‌رسد.
ارش
2010-01-27T18:52:31
با سلامدر کتابی که من در اختیار دارم و گزیده ای از اشعار شهریار می باشد چند بیشتر وجود دارد. کتاب در اختیار من بوسیله اقای اسماعیل تاجبخش گرد آوری شده استابیات ناقص که ماقبل بیت اخر قرار دارند ابیات زیر هستند."جز خون دل نخواست نگارنده سپهربر صفحه جهان رقم یادگار منزنگار زهر خوردم و شنگرف خون دل تا جلوه کرد این همه نقش و نگار مندر بوستان طبع حزینم چو بگذری پرهیز نیش خار من ای گلعذار من "با تشکر---پاسخ: با تشکر از زحمت شما، ابیات جاافتاده مطابق نقل شما اضافه شد.
طغرل toghrol۷@gmail.com
2020-03-04T12:16:25
ترجمۀ غزل به آذری:سیزلاییر احوالیما صبحه قدر تاریم منیمتکجه تاریم دیر قارا گونلرده غمخواریم منیمچوخ وفالی دوستلاریم واردیر، یامان گون گلجه یینتاردان اوزگه قالماییر یار وفاداریم منیمیئر توتوب غمخانه ده، قیلدیم فراموش عالمیمن تارین غمخواری اولدوم، تار غمخواریم منیمگوزلریمه هر تبسم سانجیلیر نئشتر کیمیکیپریگی خنجردی، آه، اول بی وفا یاریم منیمآسمان آلدی کناریمدان آی اوزلو یاریمییاش توکر اولدوز کیمی بو چشم خونباریم منیمای بو غملی کونلومون تاب و توانی، سویله بیرعهد و پیمانین نه اولدو، نولدو ایلغاریم منیم"شهریار"م گرچی من سوز مولکونون سلطانی یمگوز یاشیمدان باشقا یوخدور در شهواریم منیم
جاوید مدرس اول رافض
2023-10-14T20:31:16.3233875
تضمین از شهریار بیا ای ساقی مشفق توئی در غم  طبیب من بجز هجران و جز حسرت نشد هرگز، نصیب من  تعجب میکنم از خود بدین صبر و شکیب من..............دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب منالهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من******* نداد این طبع والا را فلک بر دست من مفتم   به درگاهش فشانم دُرً اشکی که بخون سُفتمچه سازم تا شود آن مَه بعمری یاور و جفتم............خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتمرقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من*******بپاس شب چو مرغ دل بیادت تا سحر خوانددرین شطرنج عشق او دل ما بیدقی راندکزین شه مات شاه دل ،مجالش را خدا داند.................نهیبی می زدم  با  دل  که  زلفت  را  نلرزاندندانستم  که زلفت  هم ،  بلرزد  با  نهیب  من*******ز سینه برکن این اوراق و در دیوان کتابش کنچو سیل غم بتازد بر شراب آنرا حبابش کندلا اوباش این تن را بجامی غرقِ خوابش کن...........................خوشم من با تب عشقت ، طبیب آمد جوابش کنحبیبم ، چشم  بیمار تو  بس  باشد  طبیب  من*******رقیب محرم و حرمان  که در عشقش نصیب اوستکرشمه غمزه و ظلم از دو صد کار عجیب اوست  طببب عاشقان آری به صد منطق حبیب اوست............... در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوستنَوازد  مریم  عذرا  به  لالایی  صلیب من*******به هرجا گر شود این  دل هوای دلفریب آنجابود در کویت آیم گر شود بختم مجیب آنجاچو عقل از سر رود  هر گه بود زلفت نقیب آنجا....................غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجاحبیبم  با غروبت  گو ، نیازارد ، غریب  من********چو حُسن خط یار من نباشد در قلم از فاقنباشد حُسن خط او نوشته در  خط اوراقازین وَضعیت هجران  شکیبائیست آنرا حاق...................من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من... تضمین از جاوید مدرس رافض