گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

شهریار:خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی

❈۱❈
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
❈۲❈
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی
دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی
❈۳❈
به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی
شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی
❈۴❈
چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی
تو شهریار نبودی حریف عهد امانت ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی

فایل صوتی گزیدهٔ غزلیات غزل شمارهٔ ۱۴۷ - مزد شبانی

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

سعید
2015-02-09T11:19:05
این شعر 14 بیت داره.عجیبه که در سایت وزین تاریخ ما ناقص درج شده. مسئولین عزیز و فرهیخته سایت لطفا اصلاح بفرمایند:شهریار خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانیولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانیچو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوتکزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانیوداع یار به یاد آر و اشک حسرت عاشقچو می‌رسی به لب چشمه‌ئی و آب روانیدهان غنچه مگر بازگو کند به اشارتحکایت دل‌تنگی به چون تو تنگ دهانیجهانیان به جهان می‌دهند صحبت جانانمنم که صحبت جانان نمی‌دهم به جهانیبه صحت و به امان زنده‌اند مردم دنیامنم که زنده‌ام اما نه صحتی نه امانیبه رمز و راز دهان تو پی نمی‌برم امابه هر حدیث تو پی می‌برم به راز نهانیشعیب جلوة سینا جهیز دختر خود کردخدا چه اجرت و مزدی که می‌دهد به شبانیدر آستان تو کانجا نیاز در نگشایدهمه به پشت درند و گدای آبی و نانیزبانبه شکر همین یک زبان گشودمی ای دوستاگر به هر سر موی من از تو بود زبانیچه دلبخواه بغیر از تو باشد از تو ندانمکه آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنیبه غفلت از تو چه عمری تباه کرده‌ام، اکنونامان نمی‌دهم از بیم غفلت تو به آنینه مستحق مکافات موًمنیم و نه کافرتجارتی نه به امید سود و بیم زیانیتو « شهریار» نبودی حریف عهد امانتولی به مغز سبک می‌بری چه بار گرانی