شهریار:چند بارد غم دنیا به تن تنهایی وای بر من تن تنها و غم دنیایی
❈۱❈
چند بارد غم دنیا به تن تنهایی
وای بر من تن تنها و غم دنیایی
تیرباران فلک فرصت آنم ندهد
که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی
❈۲❈
لالهای را که بر او داغ دورنگی پیداست
حیف از ناله معصوم هزارآوایی
آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی
گرچه انگیختم از هر غزلی غوغایی
❈۳❈
من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت
در همه شهر به شیرینی من شیدایی
تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود
از چراغی که بگیرند به نابینایی
❈۴❈
همه در خاطرم از شاهد رؤیایی خویش
بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی
گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر
با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی
❈۵❈
انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی
از جمال و عظمت چون افق دریایی
دست با دوست در آغوش نه حد من و تست
منم و حسرت بوسیدن خاک پایی
❈۶❈
شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است
گر برای دل خود ساخته ای دنیایی
کامنت ها