شهریار:تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
❈۱❈
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاورست
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آنرا که شور عشق به سر نیست کافر است
❈۲❈
بر سردر عمارت مشروطه یادگار
نقش به خون نشسته عدل مظفر است
ما آرزوی عشرت فانی نمی کنیم
ما را سریر دولت باقی مسخر است
❈۳❈
راه خداپرستی ازین دلشکستگی است
اقلیم خود پرستی از آن راه دیگر است
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است
سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است
❈۴❈
بگذار شهریار به گردون زند سریر
کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
کامنت ها