شهریار:دامن مکش به ناز که هجران کشیدهام نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
❈۱❈
دامن مکش به ناز که هجران کشیدهام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیدهام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیدهام
❈۲❈
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیدهام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیدهام
❈۳❈
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بیتو دست از این سر و سامان کشیدهام
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیدهام
❈۴❈
بس در خیال هدیه فرستادهام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیدهام
دور از تو ماه من همه غمها به یک طرف
وین یک طرف که منت دونان کشیدهام
❈۵❈
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگوی قصه که دندان کشیدهام
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیدهام
❈۶❈
از سرکشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیدهام
کامنت ها