شاطرعباس صبوحی:غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت
❈۱❈
غم درآمد ز درم چون ز برم یار برفت
عیش و نوش و طربم، جمله به یکبار برفت
بنوشتم چو ز بی مهریت ای مه، شرحی
آتش افتاد به لوح و، قلم از کار برفت
❈۲❈
خواست نرگس که به چشم تو کند همچشمی
نتوانست، سر افکنده و بیمار برفت
مگر از روی تو، بلبل سخنی گفت به گل
که بزد چاک گریبان و، ز گلزار برفت؟
❈۳❈
چهره زرد من، از هجر رخت گلگون شد
بس که خون دلم از دیده به رخسار برفت
کامنت ها