شاطرعباس صبوحی:ز عشق روی تو، چون بلبل از گل شکفته گردم، هر دم گل از گُل
❈۱❈
ز عشق روی تو، چون بلبل از گل
شکفته گردم، هر دم گل از گُل
ز روی و موت دانستم، ندارد
گل از سنبل جدائی، سنبل از گُل
❈۲❈
دهانست و لب این، یا خضر بسته
به روی چشمهٔ حیوان، پل از گُل
گلی بر سر زده آن سرو قامت
و یا ماهیست دارد کاکل از گُل
❈۳❈
ز بلبل نیست این غلغل به گلشن
بود این شورش و این غلغل از گُل
مرا گوئی که چشم از او بپوشان
چگونه چشم پوشد بلبل از گُل
❈۴❈
صبوحی تا گلاندامت به پهلوست
بده دل بر گل و، بستان مل از گُل
کامنت ها