شیوا فرازمند:دراز میکشم روی ریلهای ایستاده؛
❈۱❈
دراز میکشم
روی ریلهای ایستاده؛
میروم
از هفتسالگیام
❈۲❈
بالا
سفری که بوی تو را دارد
در خوابی که میخندیم
شبهای هرزه
❈۳❈
نه تو تعطیل میشوی
نه من بالا میآورم خودم را
دایره میشوم با قطاری
که سوت میکشد پشت سر تمام هیجانهای کودکی
❈۴❈
و بال که میگشاییم
بالا میرویم
آنقدر که
ریلها هم میخوابند
❈۵❈
ـ بماند که
چقدر گرفتار خوابهای هم هستیم ـ
کامنت ها