شیوا فرازمند:رسیده ام به تلاطم به غربت تردید! نشسته روی دل من جراحت تردید
❈۱❈
رسیده ام به تلاطم به غربت تردید!
نشسته روی دل من جراحت تردید
لباس وحشت و اندوه دوختم آری
میان ماندن و رفتن به قامت تردید
❈۲❈
وخواب های سیاهی که گنگ و نا مفهوم
چکیده در من و این است عادت تردید
مرا به سمت شکستن روانه می سازد
همین بهانه ی آخر «نهایت تردید»!!
کامنت ها