شیوا فرازمند:چقدر از تو و احساس تو گریزانم نگو که با تو بمانم- نگو- نمی مانم
❈۱❈
چقدر از تو و احساس تو گریزانم
نگو که با تو بمانم- نگو- نمی مانم
شبیه شب شده ام واژه ای پر از وحشت
و با غروب نگاهت رسید پایانم
❈۲❈
مگر عروس نفس های شرجی ات باشم!
اگرچه سایه ی تردید مانده در جانم
نشسته در تن ذهنم سقوط ثانیه ها
و زیر سایه ی وحشت اسیر شیطانم!
❈۳❈
هنوز بوسه ی ابلیس یادگار من است
و جنگ می کند او با خدای ایمانم
میان تلخ ترین اشتباه درماندم
چقدرا ز تو واحساس تو گریزانم
کامنت ها