شیوا فرازمند:روی صندلی غم نشسته است...مردی از نگاه عشق پاک تر با غرور دست های خسته اش..سرنوشت تازه ا...
روی صندلی غم نشسته است...مردی از نگاه عشق پاک تر
با غرور دست های خسته اش..سرنوشت تازه ای ست بارور
با غرور دست های خسته اش..سرنوشت تازه ای ست بارور
جرعه جرعه می نویسد از بهار ...می نویسد از زلال آفتاب
می نویسد از ستاره ای که باز...استکان نور را کشیده سر
می نویسد از ستاره ای که باز...استکان نور را کشیده سر
خاطرات مرد باز جان گرفت..سمت روز های دور پرکشید
سمت کوچه های عاشقانه و....مرد بود توی کوچه رهگذر
سمت کوچه های عاشقانه و....مرد بود توی کوچه رهگذر
اشتیاق تازه ای به سمت نور...توی دفترش که دیده می شود
آتش دوباره ای به رنگ مهر ...می شود درون مرد شعله ور
آتش دوباره ای به رنگ مهر ...می شود درون مرد شعله ور
سرنوشت دیگری شده شروع...آفتاب باز توی کوچه هاست
ایستاده ابتدای کوچه ها...مردی از نگاه عشق پاک تر
ایستاده ابتدای کوچه ها...مردی از نگاه عشق پاک تر
کامنت ها