شیون فومنی:من ازتوپُرشده ام درجهان خالی عشق چنانکه برکه ی آیینه، اززلالی عشق
❈۱❈
من ازتوپُرشده ام درجهان خالی عشق
چنانکه برکه ی آیینه، اززلالی عشق
یقین گمشده ام! آه ... ای گمان زلال
درآ درآینه ام از درِخیالی عشق
❈۲❈
رهین زُهره مگردان مرا که این چنگی
ترانه سرکشد از کوزه ی سفالی عشق
زمین زمزمه ام شوره زار شد از اشک
که گشت چشمه ی جان، صرف تشنه سالی عشق
❈۳❈
نفس چو بیشه همه از تو پُر کنم آغوش
اگر چو پونه زنی خیمه در حوالی عشق
ادامه ی سفرِ کولیانه ی بادند
وطن پذیر نشد، یک تن از اهالی عشق
❈۴❈
زُکامِ زُهدِ ریا، از تو نشنود بویی
که تردماغ سرِ زلف توست حالی عشق!
از آن به جنگل ابریم آسمان آواز
که سبز از نمِ بارانِ ماست، شالی عشق
❈۵❈
زلال واژه تر از شعر ((شیونی)) ای شوخ!
سروده است ترا شاعر شمالی عشق
کامنت ها