شیون فومنی:چه می کشی به رخم ابر آسمانها را کـه بـرده چشم ترم آبروی دریا را
❈۱❈
چه می کشی به رخم ابر آسمانها را
کـه بـرده چشم ترم آبروی دریا را
چه دوستی ندانم که با دلم کردی؟
که جزتوبرهمه کس تنگ می کندجارا
❈۲❈
نفس گشاده چو موجم چه غم اگر بادی
به ساحـلی نرساند سفینه ی مـا را
به شهپری که از آن می پرد دل مشتاق
به زیر سایه کشم آشیان عنقا را
❈۳❈
مجال ناله به مرغ سحر نخواهم داد
شبی که وا کنم از سر خیال فردا را
ز خویشتن به درم ای جنون ره نشناس
چگونه فرق گذارم ز شهر,صحرا را
❈۴❈
از آن شکسته به زندان غربتی شیون
کــه یوسفـت نخـرد نازهـر زلیــخا را
کامنت ها