شیون فومنی:تا ز چشم دشمنم آیینه دار خویشتن در جهان,چون من عزیزی نیست,خوار خویشتن
❈۱❈
تا ز چشم دشمنم آیینه دار خویشتن
در جهان,چون من عزیزی نیست,خوار خویشتن
پیش رو دارم خزان را چون درخت میوه دار
زرد روئی می کشم از برگ وبار خویشتن
❈۲❈
صبر سنگم نیست ورنه این سپهر پست را
چاک می کردم گریبان از شرار خویشتن
نیستم موج سبکسر,خارو خس آرم بکف
گوشه گیرم همچو ساحل در کنار خویشتن
❈۳❈
هر که باشد در پی آزار کس,چون عنکبوت
میشود در بند تنهایی,شکار خویشن
بس که عطر افشان غیرم درسفال خشک خاک
همچو ریحانم مصون از زخم خار خویشتن
❈۴❈
پیر بازی خورده ام در کوی رندی ها هنوز
درس میگیرم ز طفل نی سوار خویشتن
غنچه ام را چون سر دلتنگی یاران نبود
رخت خود بیرون کشید از نوبهار خویشتن
❈۵❈
رفتم از دنیا و دستم ماند بیرون از کفن
تا مگر گل چینم از شمع مزار خویشتن
شیون از سرخی چشم آسمان همچون عقیق
از غریب افتادگانم در دیار خویشتن
کامنت ها