شیون فومنی:تمام عمـر بسـر بـردم آرمـیــدن را چـو کـرم پـیله,قفـس بافتم پریدن را
❈۱❈
تمام عمـر بسـر بـردم آرمـیــدن را
چـو کـرم پـیله,قفـس بافتم پریدن را
حیات گفتمش_آوخ جوانه سوزم کرد!
درآتـش نفـس آسمـان,دمـیـدن را
❈۲❈
به باغ خلقت آدم چو سیب حوّایـی,
چـه انتظار کشیـدم-به تو رسیـدن را
به غنچه دهنت دست برد حسرت وحیف
شمیـم شرم تو رخصت نداد چیـدن را
❈۳❈
بـه جرم آینه بودن-ستاره ی چشمـت
نداده اسـت بـه مـن,بخت آرمیـدن را
سپـیده وار شکیبم شمرده دم زدن است
بـه پرسه گاه تنت,یک نفس کشیـدن را
❈۴❈
تویی که میگذری,کوچه دیدنی شده است
هــزار پنجـره ام لحـظه های دیـدن را
پلـنگ دشت تـوام گوشه ای نخواهد داد
بـه بـره هـای خیـال کسـی چـریدن را
کامنت ها