شیون فومنی:سروی و باید که ناگزیر بمانی پای بدامن کشی اسیر بمانی
❈۱❈
سروی و باید که ناگزیر بمانی
پای بدامن کشی اسیر بمانی
بر سرِ یک پا در این مدار مقدّر
حیف که باید که ناگزیر بمانی
❈۲❈
زخم عمیقی شیار درد بزرگی
دیر گریزی که در ضمیر بمانی
از تو همین سر کشی خوشست که باری
سرزده از چله همچو تیر بمانی
❈۳❈
خاک رقم زد به سرنوشت بلندت
سرو من از ریشگی حقیر بمانی
زهره بچنگ آور ایستاده تر از کوه
تا به شکستی دگر دلیر بمانی
❈۴❈
صبر جمیل ستارگان جلیلی
تا به شبی تلخ و دیرمیر بمانی
هر رگ تو ردّ پای خون بهارست
سبز چنانی که دلپذیر بمانی
❈۵❈
جامه ی سبز امید گر فکنی دور
خار ملالی که در کویر بمانی
جلوه ی فردا تراست باغ تماشا
یک دو سه روزی اگر که دیر بمانی
❈۶❈
تیغ زبانت بکار دوست نیاید
شیون اگر خامشی پذیر بمانی
کامنت ها