گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سهراب سپهری:تنها در بی چراغی شب ها می رفتم. دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود.

❈۱❈
تنها در بی چراغی شب ها می رفتم. دست هایم از یاد مشعل ها تهی شده بود.
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود. مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد.
❈۲❈
لحظه ام از طنین ریزش پیوند ها پر بود. تنها می رفتم ، می شنوی ؟ تنها.
من از شادابی باغ زمرد کودکی براه افتاده بودم. آیینه ها انتظار تصویرم را می کشیدند،
❈۳❈
درها عبور غمناک مرا می جستند. و من می رفتم ، می رفتم تا در پایان خودم فرو افتم.
ناگهان ، تو از بیراهه لحظه ها ، میان دو تاریکی ، به من پیوستی.
صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت در آمیخت:
همه تپش هایم از آن تو باد، چهره به شب پیوسته ! همه تپش هایم.
❈۴❈
من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم.
دستم را به سراسر شب کشیدم ، زمزمه نیایش در بیداری انگشتانم تراوید.
❈۵❈
خوشه فضا را فشردم، قطره های ستاره در تاریکی درونم درخشید.
و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم.
❈۶❈
میان ما سرگردانی بیابان هاست. بی چراغی شب ها ، بستر خاکی غربت ها ، فراموشی آتش هاست.
میان ما هزار و یک شب جست و جوهاست.

فایل صوتی آوار آفتاب همراه

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها