گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

سهراب سپهری:کفش‌هایم کو، چه کسی بود صدا زد: سهراب؟

❈۱❈
کفش‌هایم کو، چه کسی بود صدا زد: سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ. مادرم در خواب است.
و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر.
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‌ها می‌گذرد
❈۲❈
و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می‌روبد. بوی هجرت می‌آید:
بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست. صبح خواهد شد
❈۳❈
و به این کاسه آب آسمان هجرت خواهد کرد.
باید امشب بروم. من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
❈۴❈
حرفی از جنس زمان نشنیدم. هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد. هیچ کسی زاغچهٔی را سر یک مزرعه جدی نگرفت.
❈۵❈
من به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد وقتی از پنجره می‌بینم حوری
- دختر بالغ همسایه - پای کمیاب‌‌ترین نارون روی زمین
❈۶❈
فقه می‌خواند. چیزهایی هم هست، لحظه‌هایی پر اوج
(مثلا شاعرهٔی را دیدم آن‌چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
❈۷❈
آسمان تخم گذاشت. و شبی از شب‌ها
مردی از من پرسید تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)
❈۸❈
باید امشب بروم. باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم و به سمتی بروم
❈۹❈
که درختان حماسی پیداست، رو به آن وسعت بی‌واژه که همواره مرا می‌خواند.
یک نفر باز صدا زد: سهراب کفش‌هایم کو؟

فایل صوتی حجم سبز ندای آغاز

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها