سهراب سپهری:تنها ، و روی ساحل، مردی به راه می گذرد.
❈۱❈
تنها ، و روی ساحل،
مردی به راه می گذرد.
نزدیک پای او
دریا، همه صدا.
❈۲❈
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
رو می کند به ساحل و در چشم های مرد
نقش خاطر را پر رنگ می کند.
❈۳❈
انگار
هی میزند که :مرد! کجا می روی ، کجا؟
و مرد می رود به ره خویش.
و باد سرگران
❈۴❈
هی میزند دوباره: کجا می روی ؟
و مرد می رود.
و باد همچنان...
امواج ، بی امان،
❈۵❈
از راه میرسند
لبریز از غرور تهاجم.
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
❈۶❈
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب.
دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
❈۷❈
رو می کند به ساحل و ...
کامنت ها