سیاوش کسرایی:سینه سوز است هنوز یاد خونین نبردی که گذشت
❈۱❈
سینه سوز است هنوز
یاد خونین نبردی که گذشت
ناله ها پر شد در سینه کوه
شیهه ها گم شد در خلوت دشت
❈۲❈
همه نامردی و نامردی و ننگ
صحنه جولانگه رزم دو همآورد نبود
زخمی خنجر خویشیم افسوس
جنگ جنگ دو جوانمرد نبود
❈۳❈
سنگر سوخته در پشت سرم
طرح محوی از شهر
نقش در چشم ترم
تنم آغشته به خون
❈۴❈
خون از این سینه ویران شده دیگرگون
کوله بارم بر پشت
چوب پرچم درمشت
با همه خستگی و خون ریزی
❈۵❈
با همه درد که می پیچم از آن بر خویش
با همه یاس که صحراست به آن آلوده
پیش می ایم ... می ایم پیش
من بدین گونه نمی خواهم مرگ
❈۶❈
من بدین گونه نمی خواهم زیست
من نمی خواهم این تلخ درنگ
من نمی خواهم خاموش گریست
شهر این شهر که با میوه صبح
❈۷❈
رنگ انداخته در چشمانم
از سر تپه هویدا و نهان
می کشاند به خود این پیکر بی سامانم
نیست فرمانده من در این راه
❈۸❈
هیچ کس جز دل من
هیچ کس نیست بر این راه دراز
جز دلم قاتل من
می تواند چون دگران
❈۹❈
ناله ای کرد و دراین وادی خفت
می توان داشت از این خفتن امید حیات
می توان رفت ولی چون مردان
می توان مرد و به لب هیچ نگفت
❈۱۰❈
می خزم ب تن این شیب و فراز
کاش پا داشت توانیی تن
کاش با قمات آراسته می رفتم پیش
کاش می رفتم می رفتم من
❈۱۱❈
کامنت ها