سیاوش کسرایی:از خانه بیرون زدم تنها
❈۱❈
از خانه بیرون زدم
تنها
که در خود نمی گنجیدم
چنانکه جمعیت در خیابان و خیابان در شهر
❈۲❈
نه
دلکاسه حوصله دریا نداشت
جانوری بودم
شاید اژدهایی
❈۳❈
که دهانم
در کار بلعیدن شهیاد بود و
دمم
پل چوبی را نوازش می کرد
❈۴❈
های های
افسانه از واقعیت جان می گرفت
هر گام
از هر گوشه شهر
❈۵❈
بر راهی واحد می دوید
پاها فرشی تازه می بافت
قالی تاریخ
نوپایی و نوزبانی
❈۶❈
کالی در کردار
ورزش سبک برآمدن
با هم آمدن
اما در مجموع
❈۷❈
سماع جادویی اتحاد
مزارع سیاهپوش آدمی
با غنچه مشتهای سفید و
سرود سرخ
❈۸❈
شهادت بر پرچم و
کینه در شعر می گردید
پیری در پیاده رو می گریست و
اینده
❈۹❈
دست در دست پدر
یا بر سینه مادر
همراه می آمد
دیوارها
❈۱۰❈
دفتر وقایع و آرزو بود
آتش نامه های خلق
به صف می رفتیم که صف شدن را
به سالیان
❈۱۱❈
تومان آموخته بودی
هر سپیده دمان در صف تیر باران شدگان
به نیم شبان در صف زندانیان
به نیمروز در صف طویل ملاقات کنندگان
❈۱۲❈
به شامگاهان در صف خواربار
و هرگاه و بی گاه در صف نفت
واینک صف در صف
برابر تو بودیم ای مردمی شکن
❈۱۳❈
توده ی تیره ای بودیم
خال کبود غم
بر گونه شهر
و در برابر دشمن سربی
❈۱۴❈
کوره ای گداخته از خشم
نه تبری برای کشتن
نه تبری برای شکستن
اما گرمایی به کفایت برای ذوب کردن
❈۱۵❈
گرچه به سوگی عظیم
برخاسته بودیم
ولی حضور همگان
شادی آورده بود
❈۱۶❈
شور آورده بود
در کربلای حاضر
حسین
نه مرثیه که حماسه می خواست
❈۱۷❈
به کربلای تو آمدم
حسین
نه بدان گذرگاه امتی اندک
با تو ماندند و
❈۱۸❈
ماندگار شدند
با تو آمدم بدان مهلک
که معبر ملتی است
و نه به دین تو
❈۱۹❈
که به ایین تو
ااز سر صداقت
به شهادت
با تو آمدم
❈۲۰❈
تا عاشورا را به اعشار برم
به عشرات برم
تا این گلگونه را
درشت کنم
❈۲۱❈
درشت تر کنم
و شنلی از خون برآرم
شایسته اندام مردمم
در من بنگر حسین
❈۲۲❈
نفتگرم
خدمتکارم
آموزگارم
طواف و باربرم
❈۲۳❈
قلمزن و اندیشه گرم
نهال نازک اندوه نه
درخت خون
از ریشه سهمگین حسرت
❈۲۴❈
در پیگیری رد خون حسین
به کسان رسیدم
به بسیاران
تا شبنم سرخ تو نیز
❈۲۵❈
بر من نشست و شکفتم
و اینک
راهی دراز بایدمان رفتن
نه از پل به میدان
❈۲۶❈
و نه از مدینه به کوفه و کربلا
راهی از رنج تا رستاخیز
از ستمشاهی تا برادری
تنها رفتم و
❈۲۷❈
خلقی به خانه بازآمدم
گندمی
که در غلاف لاغر خویش
خرمنی بارآورد
❈۲۸❈
کامنت ها