سیاوش کسرایی:به فصلی که عریانی درختان را
❈۱❈
به فصلی
که عریانی درختان را
هزار برگ سیاه مشق قیام
می پوشاند و
❈۲❈
دیوارها حتی
آرزونامه های رایگان مردمند
به روزگاری
که هر عابر آرام
❈۳❈
کز کنار تو می گذرد
حرفی است که حادثه ای را اعلام می کند
و در هنکامه ای
که قلم پا
❈۴❈
با دوات قلب
در صفحه وطن
واقعه می نگارد
خاموشی ات
❈۵❈
در بزم گزمگان و
سوگ عزیزان
هزار سعدی فصاحت است
هزار فرخی شجاعت
❈۶❈
بگذار
تا مردمش بگشایند
زرادخانه ای را
که نامردمی
❈۷❈
بر آن مهر و موم می نهد و در بستگی اش
گشایشی است در کار خلق
بنگر
چه گذار گلگونی دارند و
❈۸❈
چه هول همایونی
واژه ها در خیابان
کلمات
صف در صف
❈۹❈
و جمله ها در ستونی واحد
دوشادوش
می روند
تا نه تنگنای روزنامه ها
❈۱۰❈
که گسترده فتحنامه ها را
تسخیر کنند
آفرین بر تو
که جویبار نازک آوازت را
❈۱۱❈
به سرود این رود
می افکنی
تا به دریا رسی
هان تلاطم موج و آب
❈۱۲❈
دریا دریای مشوش
توفانت
از کدام سو بر می خیزد
تا چراغم را فراراهش برآورم
❈۱۳❈
کامنت ها