سیاوش کسرایی:در هوای تر پس از باران من خود
❈۱❈
در هوای تر پس از باران
من خود
برادرم را دیدم
فراز گورش ایستاده
❈۲❈
قدکشیده و دستها برافراشته
بالای بلندش
هر دم فراتر می رفت
تن از سروها گذرانید
❈۳❈
بالا و بالاتر شد
بهتر دیدنش را سر بر کردم
خورشید بود که همه جا را می پایدد
چه رشدی دارند رفتگان
❈۴❈
چه اوجی
وقتی به سربلندی مرده اند
بهشت زهرا پایان نیست
نه برای آنان که
❈۵❈
شهیدی را چون دانه شکافته خون
در خاک می نهند
نه برای آن که می رود تا
باهستی زمین
❈۶❈
یگانه شود
نه بهشت زهرا پایان راه هیچ کسی نیست
دستهای ناشناس
برگورهای نو ناشناخته
❈۷❈
گل می گذارند و
علامت می نهند
در اینجا
جان باختگان
❈۸❈
به حساب خلق آمده اند
نه خانواده
بر زمین ناهموار در هر کنار گوشه
چند تکه سنگ و سفال
❈۹❈
و شتاب خطی
بر مقوایی
نشان مقبره شکوهمند شهیدی است
از چهارده
❈۱۰❈
تا بیست و چند ساله
جوانی
بدین خاک
مالیات می دهد
❈۱۱❈
و هم این جوانی است که
پهنه گورستان را
شخم زده دانه فشانده است
مزارع نمونه انقلاب
❈۱۲❈
اینجا
سرود است و صف
و آنجا کتاب
که دست به دست می رود
❈۱۳❈
آن سو
نمایشگاه عکس
و این سو گپ و گفتگو
می بینید
❈۱۴❈
چگونه زندگی
خانه مرگ را هم
دانشگاه کرده است
و حاصل آنکه
❈۱۵❈
جمع
زرهی از آگاهی می پوشد
تنها سلاحی
که این روزها به رایگان
❈۱۶❈
پخش می شود
اینک بترسید از من
که من
با سپاه رفتگان آمده ام
❈۱۷❈
با جوش خون شهیدان
آری بترسید از من
که من
با نیروی مرگ به جنگ شما بازگشته ام
کامنت ها