سیاوش کسرایی:آدم ای رفته از بهشت
❈۱❈
آدم
ای رفته از بهشت
ای مانده در زمین
عریان و پاک و بکره و تفته مانده ام
❈۲❈
هانم برشو و ببین
تا اوج قله هاش همه خواهش است و بس
این سینه ها در آرزوی باروز شدن
وین ساقه های سنگ ستم می کشند سخت
❈۳❈
از جان خشک خویش و غم بی ثمر شدن
دیری است یاوه مانده و بی تاب و بی قرار
نه خنده می زنم
نه گریه می کنم
❈۴❈
بگرفته در گلوی من آواز چشمه سار
بی ککل گیاه هوس بی نسیم عشق
بی حاصل است مزرعه سبز ماهتاب
بیهوده است جنبش گهواره های موج
❈۵❈
بی رونق است جلوه آیینه های آب
بر گونه های من
شط گیسوان خویش پریشان نمی کند
وین آسمان خشک
❈۶❈
بسته است در نگاهم و باران نمی کند
در هر کران من
خالی است جای تو
اینجا نشان معجزه دستهات نیست
❈۷❈
اینجا نشان معجزه دستهات نیست
اینجا نشانه نیست هم از جای پای تو
تنها نمی تپد دل من از جدایی ات
شب را ستاره هاست
❈۸❈
زین زردگونه ها
آدم
کوته مکن نوازش دست خدایی ات
شبها در آسمان
❈۹❈
در این حرمسرای نه سلطانش از ازل
چشم هزار اختر دیگر به سوی توست
وین پچ پچ همیشگی دختران بام
در هر کنارگوشه همه گفتگوی توست
❈۱۰❈
آدم
بیرون شو از زمین
چونان که از بهشت
تو دستکار رنجی و پرورده امید
❈۱۱❈
راحت بنه! گریز دگر کن ز سرنوشت
حوا هووی پاکدل آفرینش است
با او بیا به راه
با او بیا که عشق دهان وکند به شعر
❈۱۲❈
کاو از او ز پنجره ماه دلکش است
کامنت ها