سیاوش کسرایی: ای ابربرادر بر بام ما مبار
❈۱❈
ای ابربرادر
بر بام ما مبار
بر بام کاگلی چه گلی سبز می شود ؟
ای بر زمین غمزده ام چشم دوخته
❈۲❈
پرگیر و بگذر از سر این دشت بی نفس
باران چه کرد خواهد با کشت سوخته ؟
ای ابر خیره سر
پر باز کن بپر
❈۳❈
وان سینه ریز گوهر باران کشیده را
از دشت ما بگیر و به منقار خود ببر
بر آٍمان وحشی مردان کشتکار
رو آشیانه کن
❈۴❈
بر چشم سبز جنگل بیدار لانه کن
آنجا ببار یکسره کاندر پناه تو
خشم از میان مهلکه تن می کند رها
آنجا که با نوازش انگشتهای تو
❈۵❈
سر سبز می شود گل سرخی همه صفا
ای ابر تیره رنگ
بشتاب بی درنگ
دست از سرم بدار و پی کار خویش گیر
❈۶❈
راه دریا دلشدگان را بهپیش گیر
بگذار خود ببارم و بر بام و دشت خویش
بگذار خود بگیرم بر سرگذشت خویش
کامنت ها