سیاوش کسرایی:گر که ارزان می فروشم من متاعم را عابر غافل
❈۱❈
گر که ارزان می فروشم من متاعم را
عابر غافل
از برم بی اعتنا مگذر
من به جان کندن
❈۲❈
با مشقت بی صدا ترسان
هر شب از دیوار مردم می روم بالا
می خزم بر بامهای پست
می دوم در سایه دیوار
❈۳❈
می گریزم در پناه شیروانی ها
از در و درگاه یا هر رخنه و روزن
می کنم سر توی هر پستو
تا به دست آرم
❈۴❈
آنچه می خواهم
خواب
خوابتان در بستر راحت
خواب بی پایانتان هر نیمه شب تا صبح
❈۵❈
در کمند این گرفتاری کشانیدم
و مرا آزاد
و مرا محکوم
در به سرقت بردن سنگ و جواهر کرد
❈۶❈
خوب می بینم که می لرزند
دستهای من
دستهایم با همه ئرزیدگی در انتخاب چیزها ناشی است
و عرق از تیره پشتم بسان جویبار نازکی جاری
و عرق از تیره پشتم بسان جویبار نازکی جاری
با چه خوف از صاحب خانه
با چه خوف از گزمه و شبگرد
❈۷❈
باز می گردم به راه خویش
و شب جان سخت را در کوچه ها تا روز می آرم
و به دیگر روز
با چه تشویشی
❈۸❈
بر سر بازار دیگر من
می فروشم این به جان آورده ها با شکل دیگرگون
گر که ارزان می فروشم من متاعم را
عابر غافل
❈۹❈
از برم بی اعتنا مگذر
من چگونه بانگ بردارم
دزد تو گم گشته تو پیش تو اینجاست
کامنت ها