سیاوش کسرایی: وقتی که دست می طلبد جان موافق است بر کنده دل ز همهمه ها و گفت و گوی ها
❈۱❈
وقتی که دست می طلبد جان موافق است
بر کنده دل ز همهمه ها و گفت و گوی ها
مردی که رای دیگر دارد
می ایستد به پا
❈۲❈
گلدان به روی طاقچه
دفتر به روی میز
چایی درون فنجان جان در میان مشت
در سنگری چنان
❈۳❈
یک مرد در محاصره می ماند
تا آخرین فشنگ
با آخرین توان
در زیر چشم ما
❈۴❈
یک مرد با هزار گلوله
می اوفتد ز پا
کامنت ها