سیاوش کسرایی:وقتی که آمدی بی آشتی پلنگ
❈۱❈
وقتی که آمدی
بی آشتی پلنگ
وقتی که چشمهای تو می گردید
با آشنا به مهربانی و بیگانه را به خشم
❈۲❈
وقتی که استوار نشستی و پر غرور
همچون عقاب قله نظر دوخته به دور
انگشت تو خواب سبیلت
وقتی دست می کشیدی در رویا
❈۳❈
بر گیسوی دامون پسرت تنها
وقتی که زیر بارش طعن منافقان
می غریدی
یا در فضای یخ زده تالار
❈۴❈
عطر خوش وفا را پرسان
در پیکر یکایک یاران
می بوییدی
آن گاه
❈۵❈
وقتی نگاه تو
برق نگاه کرامت را آغوش می گشود
آن گاه
وقتی که دادگاه
❈۶❈
مقهور کین کرامت بود
وقتی که تو درآمدی از جامه
شیر بدون بیشه
شمشیر بی غلاف
❈۷❈
در حلقه مسلسل و سرنیزه
وقتی که ایستاده صلا دادی
وقتی درآمد خسن ات شعر سرخ بود
صدها هزار غنچه نا سیراب
❈۸❈
آب از کلام تو می خوردند
رنگ از لبان تو می بردند
وقتی که گفته های تو کوته بود
اما بلند زنگ خطرهایت
❈۹❈
وقتی نفس نفس
تنها سرود ما
در آن سکوت بود هم آوایت
لبخند با شکوه تو چون پیشواز کرد
❈۱۰❈
در واژه نظامی اعدام
مهمان جلف مرگ
وقتی که قامتت
قد می کشید در دل آویز اشک من
❈۱۱❈
وقتی بهار بود گلی سرخ در قفس
میعادگاه عشق
وقتی که هر سپیده و هر صبح
میدان تیر بود
❈۱۲❈
کامنت ها