سیاوش کسرایی:با چهره تو دمسازم کنون که می نویسم
❈۱❈
با چهره تو دمسازم
کنون که می نویسم
کنون که خون نه ستاره عاشق را
فریاد می کنم
❈۲❈
کنون که گریه را می آغازم
با چهره تو دمسازم
ای شرم ای شرف
لبخند و خشونت با هم
❈۳❈
ای ماهتاب و توفان توام
من در ملال چشم تو می بینم
در آن همه زلال
سیمای پر شکوه سرداران را
❈۴❈
در خون تپیدن تن یاران را
آن گاه
قلب من و زمانه
نبض من و زمین
❈۵❈
در بند بند زندان می گوید
پر شور و پر طنین
زندان
زندان تنگدل
❈۶❈
با آسمان وصله ای از سیم خاردار
زندان کرده آماس
از خشم و آرزو جوانی
زندان باردار
❈۷❈
زندان عشق نو پا
یک مزرع نمونه ز امیدهای ما
من بر لبان تو
تاریخ خامشان
❈۸❈
می بینم
گلبوته کبود ستم را
من بر لبان تو
گلبرگهای تب
❈۹❈
می خوانم
شرح شکنجه های در هم غم را
آن گاه زورق مشوش دل را
بر شط خون و خاطره می رانم
❈۱۰❈
من بر لبان تو
حرفی برای گفتن با دوست
وز دشمنان نهفتن
می بینم
❈۱۱❈
حرفی گه رنگ شکوه و هشدار و آرزوست
ای پیر کاوه آهنگر
بسیار کوره با دم گرمت گداختی
تفتی چه میله های آهن و شمشیر ساختی
❈۱۲❈
فرزند می کشند یکایک تو را ببین
اینک شهید هجده هزارم که داد سر
صبر هزار ساله ات آخر نشد تمام ؟
چرمینه کی علم کنی ای پیر ای پدر ؟
❈۱۳❈
لبهای خامشت
چشمی است دادخواه
ره می زند به من
می گیرم به راه گریبان
❈۱۴❈
پاسخ ز من طلب کند این خشمگین نگاه
گم کرده دست و پا و مشوق
همچون سپند دانه بر آتش
با چهره تو دمسازم
❈۱۵❈
وین راز ای طیب جوان با تو
بار دگر به درد می آغازم
با من بدار حوصله با من خطر بورز
تیمار کن این فلج موت تن شود
❈۱۶❈
سستی فرونهد
کندی رها کند
خو گیر راه رفتن و برخاستن شود
دست شکسته بار دگر پتک زن شود
❈۱۷❈
آن گه به مرگ دارو و جان دارو
درمان غم کنیم
از جان علم کنیم
کامنت ها