سیاوش کسرایی:قامتت درداربست شعرم نمی گنجد
❈۱❈
قامتت
درداربست شعرم نمی گنجد
نمی نشیند
آرام نمی نشیند تا
❈۲❈
طرحی برآورم
شایای ماندگاری و تاریخ
کدامین خارای آتش زنه
خرد کنم
❈۳❈
خمیر کنم و
در کوره دماوندی روشن
بگدازم
تا پولادت را بپردازم ؟
❈۴❈
من چگونه مهربانی و خشم را
با هم آورم ؟
من چگونه تیغ بر آفتاب بر کشم ؟
آری چگونه
❈۵❈
شطی از سوسوی ستارگان جاری کنم ؟
آخر
من امید را چگونه سپیده وار
در قلب این شب ظلمانی بنشانم ؟
❈۶❈
من چگونه
چشمان تو را حک کنم ؟
بگذار خاموشانه بنشینم
صبورانه در کمین
❈۷❈
و ایند و روند امواج را
بنگرم
باشد که موج ماهیی یگانه
در دام من افتد و از آن
❈۸❈
نقشی
از خستگی ناپذیر خاطرت
بنگارم
ای رود ستیزنده
❈۹❈
ای جویا
ای شتابگر اندکی بهل
تا زمانه در خود
جوانی خویش را بیاراید
❈۱۰❈
بمان
تا همسر مسافر
سرخ گل اندوهگینش را
با تو
❈۱۱❈
به شادابی برساند
بمان تا فرزند
پا به پای تو به دریا رسد
بمان تا چون منی
❈۱۲❈
بتواند
حکمت دگرگونی آتش را
بر آب بنویسد
نمی گنجی
❈۱۳❈
نمی نشینی
نمی مانی اما ای آزاد
و من
یادت را
❈۱۴❈
بر بوم خون بفت دلم
با عطر عصر آهن و بیداد
به رنگ ناشکننده فلز رنج
یادی
❈۱۵❈
چون حریر صبح فروردین
و قامت توفان
و هلهله های هزاران هزاری دستمالها و چشم ها
و رضامندی چهره شالیکاری
❈۱۶❈
بر فراز پشته
که شیر و عسل می نوشد
نانت را با ما
به دو نیم کردی و نامت را
❈۱۷❈
گرهبند ابروی ما
اینک ای جوانی سالخورده
شراب جاودانه باش
در کام یاران
❈۱۸❈
کامنت ها