سیاوش کسرایی:آفتاب ایستاده در میان آسمان
❈۱❈
آفتاب
ایستاده در میان آسمان
سایه را لبان تشنه زمین میکده است
بر گیاه و سنگ و آدمی
❈۲❈
نیست سایبان دیگری
غیر چتر زرد آفتاب
روی خاک قاچ خورده آن چه سبز می شود
ساقه های تشنگی است
❈۳❈
خشت ها و خانه ها است
جوی ها
نای های نغمه ساز غلغل آفرین
گربههای مرده در گلو گرفته اند
❈۴❈
ور صدایی از کنار گوشه ها به پاست
باد نیست
خش خش زبان خشک و خاکی درختهاست
در تمام شهر آب
❈۵❈
خواب چشمهای بازمانده
شور قصه های تو به تو
واژه لب نیامده پریده است
ابرهای بی ثمر
❈۶❈
ابرهای دوره گرد در به در
پرده می کشند روی زخم چشم شهر
ای سرود چشمه سار
ای نوای جاری و نهفته در عروق سرزمین من
❈۷❈
ای خروش انفجار
در کدام گوشه بر کدام سنگ عاقبت
می دهی شکاف
با کدام نغمه چنگ خویش ساز می کنی ؟
❈۸❈
کامنت ها