سیاوش کسرایی:من به جرمی که چرا کبریتی گیراندم یا به یک لیوان آب
❈۱❈
من به جرمی که چرا کبریتی گیراندم
یا به یک لیوان آب
تشنه کامان را مهمان کردم
صورتم نقش پذیرنده سیلی گشته است
❈۲❈
سر هر رهگذر تاریکی
تا به خود می پیچم سخت گریبان مرا می گیرند
سر من می شکنند
می درانند به تن جامه من
❈۳❈
و مرا از همه جا می رانند
حیف
من رفیقانم را کم دارم
و ندارم من جز غیظ و غرور
❈۴❈
زیر این جامه سلاحی دیگر
و کسان می دانند
که مرا تنها وسط معرکه انداخته اند
که در این مهلکه انداخته اند
❈۵❈
من به اندازه این جثه و جان
من به اندازه این نا و نفس
می توانم جنگید
ولی این یک تنه جنگیدن ها کافی نیست
❈۶❈
نه نه کاری نیست
من رفیقانم را کم دارم که سر هر گذری دیگر با اوباشانی دیگر
دست در کار زد و خوردی خونین هستند
و دم چاقوشان
❈۷❈
می برد سینه و تاریکی را با یک ضرب
کامنت ها