سیاوش کسرایی:پیکان سرخ ماهی کوچک می دوخت ابر پاره را با وصله آبی
❈۱❈
پیکان سرخ ماهی کوچک
می دوخت ابر پاره را با وصله آبی
وز کاسه ای تا جاودان بی ته
روح مرا چون سنگ سنگینی به گود آسمان می برد
❈۲❈
آن جا زمین گم بود
آن جا زمان چون حبه قندی آب میگردید
جان بود و بی مرگی
پر بود و آزادی
❈۳❈
و پنجه های تیز خواهش های من در کار
انگشت سرد ماهی کوچک
انگشت خون آلود
با یک برش نقش خیالم را درید از هم
❈۴❈
از سینه مجروح آب نیلگون می رفت
دود کلاغان یک سره در چشم آتش مرده خورشید
شب بود و من چون گربه ای نومید
آرام در پاشویه های حوض می گشتم
❈۵❈
کامنت ها