سیاوش کسرایی:همه جا صحبت اوست وین غم انگیز که او
❈۱❈
همه جا صحبت اوست
وین غم انگیز که او
زیر چشم همه چون اشک درشتی تنهاست
سخت تنها چو امید
❈۲❈
که نمی بیند دل ها را دیگر با خویش
در خیابان و در خانه و در جان تنها
در نوشتن تنها
و در اندیشیدن
❈۳❈
بعد از آن شب که چراغش را توفان بشکست
همچو ماری که ستون فقراتش را بیل
ماند از راه و دریغ
هر چه با ماندن او از ره ماند
❈۴❈
یاد در جانش زهر
مزه در کامش گس
جاده ها درچشمش بن بسته
آسمان سنگی یک پارچه کور
❈۵❈
در دلش گر طلب چیزی هست
دست او چیزی دیگر جوید
پای نافرمانش راهی دیگر پوید
متلاشی در خویش
❈۶❈
و پرکنده نگاه همگان جمع در او
گر چو خاکستر پخشی است به راه
گنج آتش در اوست
نان از او آب از اوست
❈۷❈
برکت خانه از اوست
همه روشنی بال فرو برده در اوست
پیش پا را نتوان دید جهان تاریک است
ای برادر که از این کوچه دل تنگ گذر داری تند
❈۸❈
به درنگی به بر افروختن کبریتی
می شناسی او را
از شباهت هایش
از نگاهش که غروب همه عالم در اوست
❈۹❈
از لب خونینش
وز انگشتان ملتمسش
که به قاپیدن پروانه یک شعله درنگ آورده است
دست بر دامنت او را مددی باید کرد
❈۱۰❈
ای برادر به برافروختن کبریتی
کامنت ها