سیاوش کسرایی:دل ببایدت نهاد تا که جنبشی در آشیانه آوری
❈۱❈
دل ببایدت نهاد
تا که جنبشی در آشیانه آوری
غنچه تا که سر ز خواب بر کند
بلبلک
❈۲❈
بانگ بایدن که عاشقانه آوری
گفتم آن نهال نو رسیده را
شایدت قیام قامتی تمام
تا رسی که سر بر آستانه آوری
❈۳❈
شب ز نیمه رفت و صبح بر دریچه می دمد
بی خبر دگر چرا فسانه آوری
نیست رامت این سمند توسن و نمی رود
صدا گر که تازیانه آوری
❈۴❈
شاخه رمیده آن گل سپید
ناروا سپرده بر گذار کوچه ها
می شود
دیگرم به سوی خانه آوری
❈۵❈
می شود که غلغل شراب را
جای های های گریه شبانه آوری
یا اگر بخوانمت به ناز
باز
❈۶❈
ای سیاه چشم
این شب سیاه را بهانه آوری
سر بپیچی و نشیب گیسوان
پشت عاج شانه آوری
❈۷❈
رفتی از برابر نگاهم ای درخت شعله ها و باز
چشم دارمت
گر کنار گوشه ای شبی زبانه آوری
بیتو می کشد زمانه ام
❈۸❈
می شود که با من ای امید تهمتن
همدلی کنی هجوم بر زمانه آوری
کامنت ها