صوفی محمد هروی:این سخنان را چو بدین سان شنید خادمه انگشت به دندان گزید
❈۱❈
این سخنان را چو بدین سان شنید
خادمه انگشت به دندان گزید
قصد حریم حرمش کرد باز
خادمه آن لحظه به عمر دراز
❈۲❈
پیش رخ سرو سمن بر نشست
گفت چو آن رفت به کلی ز دست
چاره کن که گرفتار تست
واله آن نرگس بیمار تست
❈۳❈
گر برسی تیز به فریاد او
شاد شود این دل ناشاد او
او به مرادی رسد و این زمان
هیچ شما را نبود، این زیان
❈۴❈
چون بشنید این سخن دلپذیر
گفت بگو صبر کند آن فقیر
زان که مرا هست بسی دشمنان
تا نبرد خلق به من این گمان
کامنت ها