صوفی محمد هروی:خادمه آمد چو گل نوبهار روی شکفته ز سخنهای یار
❈۱❈
خادمه آمد چو گل نوبهار
روی شکفته ز سخنهای یار
گفت جوانا غم دل شد تمام
زآن بت عیار، تو بر خوان سلام
❈۲❈
وعده دیدار ازو یافتم
دولت هموار ازو یافتم
کار تو از دوست نظامی گرفت
رو مژه را ساز تو از گریه هفت
❈۳❈
صوفی بیچاره برو شاد باش
از غم هجران دگر آزاد باش
کامنت ها