صوفی محمد هروی:ناله عشاق چو از حد گذشت سوخت ز آهش همه کوه ودشت
❈۱❈
ناله عشاق چو از حد گذشت
سوخت ز آهش همه کوه ودشت
ولوله در گنبد خضرا فتاد
ناله درین عالم بالا فتاد
❈۲❈
کرد اثر ناله زارش، ببین
گشت دعایش به اجابت قرین
بخت و سعادت مگرش یار شد
زآن سببش نوبت دیدار شد
❈۳❈
چشم نهاده به سر کوی یار
شب همه شب بوده در این انتظار
صبحدمی پرده ز رخ دور کرد
جمله آفاق پر از نور کرد
❈۴❈
یک نظری کرد به رویش جوان
بی خبر از خویش شد اندر زمان
چون نظری کرد به روی نگار
کرد یکی نعره و افتاد خوار
❈۵❈
آن بت عیار بدو رخ نمود
تاب رخ یار نبودش چه سود
بی رخ او خسته و دل بود ریش
با رخ او بیخبر از حال خویش
❈۶❈
این همه آن عشق بلا می کند
آه چه گویم که چها می کند
غمزده آمد چو به ناگه به هوش
هیچ ندید او اثر از بخت دوش
❈۷❈
ناله چون چنگ خود آغاز کرد
بر رخ خود صد در غم باز کرد
کامنت ها