صوفی محمد هروی:از بر آن سرو قد دلنواز خادمه آورد دگر بار راز
❈۱❈
از بر آن سرو قد دلنواز
خادمه آورد دگر بار راز
گفت که بر گو ز من او را سلام
بعد سلامش برسان این پیام
❈۲❈
من بدهم کام ترا، غم مخوز
پس طمع از لعل لبانم مبر
لیک برو صبر کن و شاد باش
وز غم این آرزو آزاد باش
❈۳❈
عاقبت کار تو نیکو شود
گر چه کشیدی تو غم بی عدد
کامنت ها