صوفی محمد هروی:خادمه این نامه ز دست جوان بستد و چون باد صبا شد روان
❈۱❈
خادمه این نامه ز دست جوان
بستد و چون باد صبا شد روان
رفت به نزدیک دلارام او
کرد روان عرصه پیغام او
❈۲❈
این سخنان را چو شنید او،مگر
در دل او کرد به ناگه اثر
خنده زنان گفت که مشتاق ماست
درد دلش را لب من چون دواست
❈۳❈
گو به سر کوی من امشب بیا
تا که مراد تو برآید ز ما
کامنت ها