صوفی محمد هروی:خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد
❈۱❈
خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد
اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد
در جواب او
کسی که دیگ پر از گوشت سر به دم دارد
❈۲❈
اگر مراعت قومی کند چه غم دارد
به صحن قلیه برنجی چو راه یافت کسی
دلا بگوی مر او را که مغتنم دارد
دو گرده دارد و یک بره مطبخی چو به پیش
❈۳❈
چرا روم به نهاری برش، چو، کم دارد
به سر برون نرود دیگ، هر جفا که کنم
حلیمیش همه ز آن است کو کرم دارد
از آن سبب نرود کله شب برون ز سرا
❈۴❈
که نو عروس گدک اندر آن حرم دارد
به روی صحن برنج است سر خرو بریان
عجب مدار چو خاتون محترم دارد
نگر به صوفی بیچاره در تدارک شام
❈۵❈
که ذبح می کند ار آهوی حرم دارد
کامنت ها